مطمئنا سقوط حکومت محمدرضا شاه پهلوی در سال 57 شمسی نه تنها باعث از میان رفتن تمامی مشکلات اجتماعی سیاسی که گروه های چریکی، روحانیون و احزاب سیاسی ایدئولوژیکی از آن دم میزدند نشد بلکه به اذعان همگان (به جز عدهای که در پی منافع شخصی و حفظ آبروی از پیش ریخته سیاسی خود هستند و همچنان صلاح کار را تاکید و تایید بر لزوم براندازی نظام پیشین و بست مکشوفات اسلامی خود میدانند) این پدیده اسلامی جدا از تبدیل نمودن کاراکتر موجه ایران در صحنه بینالملل به کشوری متخاصم و غیر قابل اعتماد، صدمات جبران ناپذیر اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بر پیکره سرزمین مان وارد آورده است. شاهد بر ماجرا اعترافات چند گاه اخیر برخی از دستاندرکاران انقلاب اسلامی به نابخردانه بودن تصمیم از میان برداشتن نظام پادشاهی در ده پنجاه میباشد.
در نزدیکی سالروز این واقعه دردناک تاریخ سرزمین مان ، اینکه آیا تلاش بی وقفه عده ای به ظاهر روشنفکر در به تصویر کشیدن مدینه فاضله پس از سرنگونی نظام پادشاهی و راهگشا دانستن مشی براندازی تا چه اندازه به راستی و بینش ژرف این نزدیک بینان سیاسی انجامید؟ پرسشی است که بارها و از زوایای مختلف به آن پرداخته شده ، و به اندیشه حقیر هرچند تکرارش مرهم بیماری فراموشکاری ایرانیان است ولی در عین حال ملال آور و خارج از حوصله مینماید.
با در نظر داشتن این مهم که مبارزه با دیکتاتورها تلاشی ساده و بی هزینه نیست و هر گزیده ای برای رویارویی با دیکتاتوری پیچیدگی و هزینه های خاص خود بر مبنای خاستگاه و ایدئولوژی نظام حاکمه دارد، یادآوری آنکه چگونه میتوان اصل همبستگی را در جامعه ای بی روح همچون جامعه ایرانی رواج داد و آن را توسط مبلیغن سیاسی اجتماعی در گوش های این بی رمقان که امید به رهایی و آزادی دارند جار زد، نکته ایست که بیش از سه دهه به اشکال مختلف بدست اپوزسیون حکومت اسلامی دنبال شده و میشود ولی بازخوردی در خور به جز مواردی اندک که آن هم از استثناعات فرهنگی و اجتماعی ایرانیان بوده است، نداشته اند.
نکته ای که بیش از هر چیز بر رفتار اجتماعی ایشان در مواجهه با نظام نمود یافته است ضعف مفرط به زیر فشارهای اجتماعی اقتصادی و در پی آن از میان رفتن اعتماد به نفس و نیروی مقاومت است تا جایی که علیرغم نفرت بی حدو حصر از نظام حاکمه، به جز عده ای اندک نمیتوانند این انزجار از حکومت و عطش آزادی خواهی را در کنار هم همدل و یکصدا فریاد زنند.
در حوادث کوی دانشگاه در سال 78 و همچنین اعتراضات پس از آخرین انتصابات ریاست جمهوری که هر چهار سال یکبار جمهوری اسلامی برای حفظ ظاهر دموکراتیک خود به نمایش میگذارد، حرکت های اعتراضی شجاعانه ولی بی فایده در برابر استبداد حاکم انجام گرفت که گویی موقتا روح تازه ای بر کالبد این پیکر از هم گسسته که آنرا مردم مینامیم دمیده شد.اینگونه تحرکات در زیر سایه ترس مردم و همچنین رخوت و عادت آنان زیر سایه دیکتاتوری در کوتاه مدتی به خاطراتی ملال آور برای نقل کردن در محافل خانوادگی و یا تخته ای برای موج سواری عده ای سودجوی سیاسی بدل گردید.
پرسش آنست که آیا برای این معضل اجتماعی برخاسته از نهان انقلابی اسلامی علاجی پیش از به قهقرا رفتن کشورمان ایران میتوان متصور شد؟ آیا میتوان برنامه ای مدون، اجرایی و خردمندانه برای از پا در آوردن دیکتاتوری حاکم که لازمه اش تقویت اراده و اعتماد به نفس مردم داخل است ، تهیه نمود و به ایشان پیشکش کرد؟
از دید من زمانی میتوان دسته های مردمی نیرومند برای مبارزه با نظام را سازماندهی کرد و در دلهای مردم شادابی و امید جای داد که احزاب، گروه ها و کنشگران داخل و خارج از کشور به خود متکی بوده و از مشاجرات استحکاکی که جز از بین بردن پتانسیل مبارزاتی شان آید دیگری ندارد، دست شسته و بدور از کینه های کور، دل در گروی ایران داشته باشند و هیچ.
رهایی از ستم دیکتاتوری اسلامی در شرایط کنونی که حتی ایدئولوژیهای رژیم کهنه و نخ نما گشته و نمادهای سیستم پایداری خود را از دست داده اند، تنها وابسته به کنش مردم و همراهی کنشگران سیاسی که خاستگاه شان برآمده از همین مردم است، خواهد بود.
هم اکنون که جایگاه علی خامنه ای به عنوان پایه و رکن اساسی نظام اسلامی شیعی بیش از پیش سست گردیده که حتی نوچه گان قدیمی اش همچون احمدی نژاد و لاریجانی ها برای فصل الخطاب هایش تره هم خرد نمیکنند و در واقع به سبب قضاوت ها و سیاست های پر اشتباه, خود به خود کنترلش بر اهرم های مرکزی قدرت کمتر و کمتر گردیده، برماست تا با پدید آوردن حرکتی نوین و تاثیرگذار پاشنه آشیل رژیم که همانا انسجام وهمبستگی مردم است را نشانه رفته و دیو دیکتاتوری را از پای درآوریم. در این میان باید بدانیم دل در گروی یاری کشورهای بیگانه که تنها ممکن است برای به دست آوردن کنترل اقتصادی، سیاسی و یا نظامی بر کشورمان به فکر یاری رساندن به مردم مان شوند، اندیشه ای نارواست.
در پایان به شخصه بر این باورم که شکل دهی شورای ملی در این برهه خطیر زمانی برای ایرانمان فالی است نیکو که پتانسیل آن را دارد تا با حمایت تک تک کنشگران و صاحب نظران از هر جناح، عقیده و مشی حزبی از اقبال مردمی برخوردار گشته و بارقه های امید را بر پهنه آسمان تاریک میهن مان بتاباند. همیاری گسترده و شایان ذکر ایرانیان در قوت گرفتن پایههای این شورا خود نشان و پیامی است که اگر صاحبنظران و سیاسیون ما به خوبی به آن بنگرند، نوای جاری شدن امید و اتحاد را در رگهای جامعه کم امید مان میشنوند. انتظار میرود گروههای مختلف اپوزوسیون لختی بیاندیشند و با کنار نهادن اختلافات فرتوت و قدیمی، دستهای مردمی را که رهایی را فریاد میزنند را بفشارند و با ایشان همگام شده و با دادن امید، پایداریشان را قوت بخشند.
.
.
لازم است تنها بر اراده خود اتکا کنید … با ایستادن در کنار یکدیگر خود را یاری کنید … کسانی که ضعیف هستند را تقویت کنید … پیوندها را بین خود برقرار کنید، خود را سازمان دهید … و باید پیروز شوید.
وقتی که تقاضای خود را برای به کرسی نشاندن مهیا کردید، آنگاه و نه پیش از آن، به کرسی خواهد نشست.
چارلز استوارت پارنل
دوست داشتن در حال بارگذاری...